خطبه شماره 30

و من کلام له عليه السلام [11] في معني قتل عثمان و هو حکم له علي عثمان و عليه و علي الناس بما فعلوا و براءه له من دمه [12] لو امرت به لکنت قاتلا ، او نهيت عنه لکنت ناصرا ، [13] غير ان من نصره لا يستطيع ان يقول : خذله من انا خير منه ، [14] و من خذله لا يستطيع ان يقول : نصره من هو خير مني و انا جامع لکم امره ، [15] استاثر فاساء الاثره ، و جزعتم فاساتم الجزع ، [16] و لله حکم واقع في المستاثر و الجازع

ترجمه

[11] از سخناني است که امام ( ع ) در مورد قتل عثمان فرموده است [12] اگربه کشتن او فرمان داده بودم قاتل محسوب مي شدم و اگر آنها را بازمي داشتم از ياورانش به شمار مي آمدم [13] اما کسي که او را ياري کرده نمي تواند بگويد از کساني که دست از ياريش برداشتند بهترم [14] و کساني که دست از ياريش برداشتند نمي توانند بگويند ياورانش از ما بهترند من جريان عثمان را برايتان خلاصه مي کنم : [15] استبداد ورزيد چه بد استبدادي و شما ناراحت شديد و از حد گذرانديد [16] و خداوند در اين مورد حکمي دارد که درباره مستبدان و افراط گران جاري مي شود [ و هر کدام به واکنش اعمال نادرست خود گرفتار مي شوند ]

خطبه شماره 31

و من کلامه له عليه السلام [1] لما انفذ عبد الله بن عباس الي الزبير يستفيئه الي طاعته قبل حرب الجمل [2] لا تلقين طلحه ، فانک تلقه تجده کالثور عاقصا قرنه [3] يرکب الصعب و يقول : هو الذلول و لکن الق الزبير ، [4] فانه الين عريکه ، فقل له : يقول لک ابن خالک : عرفتني بالحجاز [5] و انکرتني بالعراق ، فما عدا مما بدا [6] قال السيد الشريف : و هو عليه السلام اول من سمعت منه هذه الکلمه ، اعني : [[ فما عدا مما بدا ] ]

ترجمه

[1] يکي از سخنان امام ( ع ) که در روز جنگ جمل قبل از آغاز جنگ به هنگامي که ابن عباس را به سوي زبير فرستاد و از او دعوت به اطاعت کرد فرموده است . [2] با طلحه ملاقات مکن که اگر ملاقاتش کني وي را همچون گاوي خواهي يافت که شاخهايش اطراف گوشهايش پيچ خورده باشد [3] او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار مي شود و مي گويد : مرکبي رام است . [4] بلکه با زبير ارتباط بگير که نرمتر است به او بگو پسر دائيت مي گويد : در حجاز مرا شناختي [5] و در عراق نشناخته انگاشتي چه شد که از پيمان خود بازگشتي ؟ [6] سيدرضي مي گويد : جمله کوتاه و پرمعناي . فماعدا ممابدا . [ چه شد که از گذشته برگشتي ؟ ] براي نخستين بار از امام شنيده شده است و پيش از او از کسي اين سخن شنيده نشده است .

خطبه شماره 32

و من خطبه له عليه السلام [7] و فيها يصف زمانه بالجور ، و يقسم الناس فيه خمسه اصناف ، ثم يزهدفي الدنيا معني جور الزمان [8] ايها الناس ، انا قد اصبحنا في دهر عنود ، و زمن کنود ، [9] يعد فيه المحسن مسيئا ، و يزداد الظالم فيه عتوا ، لا ننتفع بما علمنا ، [10] و لا نسال عما جهلنا ، و لا نتخوف قارعه حتي تحل بنا اصناف المسيئين [11] و الناس علي اربعه اصناف : منهم من لا يمنعه الفساد في الارض [12] الا مهانه نفسه ، و کلاله حده ، و نضيض وفره ، و منهم المصلت لسيفه ، [1] و المعلن بشره ، و المجلب بخيله و رجله ، قد اشرط نفسه ، [2] و اوبق دينه لحطام ينتهزه ، او مقنب يقوده ، [3] او منبر يفرعه و لبئس المتجر ان تري الدنيا لنفسک ثمنا ، [4] و مما لک عند الله عوضا و منهم من يطلب الدنيا بعمل الاخره ، [5] و لا يطلب الاخره بعمل الدنيا ، قد طامن من شخصه ، و قارب من خطوه ، [6] و شمر من ثوبه ، و زخرف من نفسه للامانه [7] و اتخذ ستر الله ذريعه الي المعصيه و منهم من ابعده عن طلب الملک ضؤوله نفسه [8] و انقطاع سببه ، فقصرته الحال علي حاله ، فتحلي باسم القناعه ، [9] و تزين بلباس اهل الزهاده ، و ليس من ذلک في مراح و لا مغدي [10] الراغبين في الله [11] و بقي رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر ، [12] فهم بين شريد ناد ، و خائف مقموع ، و ساکت مکعوم ، [13] و داع مخلص ، و ثکلان موجع قد اخملتهم التقيه [14] و شملتهم الذله ، فهم في بحر اجاج افواههم ضامزه ، [15] و قلوبهم قرحه ، قد وعظوا حتي ملوا ،[16] و قهروا حتي ذلوا ، و قتلوا حتي قلوا [1] التزهيد في الدنيا [2] فلتکن الدنيا في اعينکم اصغر من حثاله القرخ ، و قراضه الجلم ، [3] و اتعظوا بمن کان قبلکم ، قبل ان يتعظ بکم من بعدکم ، [4] وارفضوها ذميمه ، فانها قد رفضت من کان اشغف بها منکم [5] قال الشريف رضي الله عنه : اقول : و هذه الخطبه ربما نسبها من لا علم له الي معاويه ، وهي من کلام امير المؤمنين عليه السلام الذي لا يشک فيه ، و اين الذهب من الرغام و اين العذب من الاجاج و قد دل علي ذلک الدليل الخريت و نقده الناقد البصير عمرو بن نحر الجاحظ ، فانه ذکر هذه الخطبه في کتاب [[ البيان و التبيين ] ] و ذکر من نسبها الي معاويه ، ثم تکلم من بعدها بکلام في معناها ، جملته انه قال : و هذا الکلام بکلام علي عليه السلام اشبه ، و بمذهبه في تصنيف الناس ، و في الاخبار عما هم عليه من القهر و الاذلال ، و من التقيه و الخوف ، اليق قال : و متي و جدنا معاويه في حال من الاحوال يسلک في کلامه مسلک الزهاد ، و مذاهب العباد

ترجمه

[7] در اين خطبه از ستمگري زمان اصناف مردم و زهد در دنيا سخن به ميان آمده است زير نقاب آخرت دنيا را مي طلبند [8] اي مردم ما در روزگاري کينه توز و زماني پر کفران واقع شده ايم [9] نيکوکار را بد کردار مي شمارد و بر ستم و سرکشي ظالمان مي افزايد از دانش خود بهره نمي گيريم [10] و از آنچه نمي دانيم پرسش نمي کنيم از حوادث و فتنه هاي آينده تا بر ما هجوم نياورده اند وحشتي نداريم . [11] در چنين شرايطي مردم چهار گروهند : عده اي اگر دست به فساد نمي زنند به خاطر اين است که : [12] روحشان ناتوان و شمشيرشان کند و امکانات مالي در اختيار آنها نيست . گروه ديگر آنانند که شمشير کشيده اند [1] و شر و فساد خويش را آشکارا اعلام مي دارند لشکرهاي خود از سواره و پياده گرد آورده و خويشتن را آماده کرده اند [2] دين شان را براي اين تباه ساخته اند که ثروتي بيندوزند و يا فرماندهي جمعيتي را براي خود فراهم سازند [3] و يا به منبري صعود کرده براي مردم خطبه بخوانند چه بد تجارتي است که انسان دنيا را بهاي خويشتن ببيند [4] و به جاي نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت زندگي اين جهان را برگزيند . گروه سوم کساني هستند که : [ از زير نقاب ] کارهاي آخرتي دنيا را مي طلبند [5] و آخرت را به وسيله کارهاي اين جهان نمي طلبند خود را کوچک و متواضع جلوه مي دهند گامها را کوتاه برمي دارند [6] دامن لباس خويش را جمع مي نمايند خويشتن را به زيور ايمان داران مي آرايند [ خود را به شعار مردان صالح آراسته اند ] [7] و پوشش خدائي را وسيله معصيت قرار داده اند . گروه چهارم آنانند که پستي و بي وسيله اي آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشته [8] و دستشان از همه جا کوتاه شده و خود را به زيور قناعت آراسته اند [9] و به لباس زاهدان زينت داده اند [ اما حقيقت اين است ] که در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلک زاهدان راستين نبوده اند . [10] راغبان به خدا [ در اين ميان ] [11] گروهي باقي مانده اند که : ياد قيامت چشمهاشان را فروافکنده و ترس بازپسين اشکشان را جاري ساخته [12] اينان [ به خاطر سخنان حقي که مي گويند ] يا از جامعه رانده شده اند و در خاموشي و تنهائي فرورفته اند ويا ترسان و مقهور مانده و يا لب از گفتار فروبسته اند [13] و بعضي هم مخلصانه به کار دعوت به سوي خدا پرداخته اند عده اي هم گريان و دردناکند که تقيه آنان را از چشم مردم انداخته است [14] و ناتواني وجودشان را فراگرفته [ اينان به کساني مي مانند ] که در درياي نمک غوطه ورند دهانشان بسته [15] و قلب شان مجروح است [ آنقدر ] نصيحت کرده اند که خسته شده اند [16] از بس مغلوب شده اند ناتوان گشته اند و از بس کشته داده اند به کمي گرائيده اند 000 [1] بي اعتنائي و زهد در دنيا [2] اي مردم دنيا در چشم شما بايد کم ارزش تر از پوست درخت و اضافيهاي مقراضهائي که با آن پشم حيوانات را مي چينند بوده باشد [3] از پيشينيان پند بگيريد پيش از آنکه آيندگان از شما پند بگيرند [4] اين جهان پست و مذموم را رها کنيد زيرا که افرادي را که از شما شيفته تر نيست به آن بوده اند رها ساخت [5] سيدرضي مي گويد : بعضي از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند ولي بدون ترديد اين خطبه از سخنان اميرمؤمنان است : طلا کجا و خاک کجا ؟ آب گوارا و شيرين کجا و آب نمک کجا ؟ دليل بر اين مطلب سخن عمروبن بحر جاحظ است که ماهر در ادب و نقاد بصير سخن مي باشد او اين خطبه را در کتاب البيان والتبيين آورده و گفته است : آن را به معاويه نسبت داده اند سپس اضافه کرده که اين خطبه به سخن امام ( ع ) و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است و اوست که به بيان حال مردم از غلبه ذلت تقيه و ترس واردتر است سپس مي گويد : تاکنون چه موقع ديده ايم که معاويه در يکي از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب کند ؟

خطبه شماره 33

و من خطبه له عليه السلام [6] عند خروجه لقتال اهل البصره ، و فيها حکمه مبعث الرسل ،ثم يذکر فضله و يذم الخارجين [7] قال عبد الله بن عباس رضي الله عنه : دخلت علي امير المؤمنين عليه السلام بذي قار [8] و هو يخصف نعله ، فقال لي : ما قيمه هذا النعل ? [9] فقلت : لا قيمه لها فقال عليه السلام : و الله لهي احب الي من امرتکم ، [10] الا ان اقيم حقا ، او ادفع باطلا ، ثم خرج فخطب الناس فقال : [1] حکمه بعثه النبي [2] ان الله بعث محمدا صلي الله عليه و آله ، و ليس احد من العرب يقرا کتابا ، [3] و لا يدعي نبوه ، فساق الناس حتي بواهم محلتهم [4] ، و بلغهم منجاتهم ، فاستقامت قناتهم ، و اطمانت صفاتهم فضل علي [5] اما و الله کنت لفي ساقتها حتي تولت بحذافيرها : [6] ما عجزت و لا جبنت ، و ان مسيري هذا لمثلها ، [7] فلانقبن الباطل حتي يخرج الحق من جنبه توبيخ الخارجين عليه [8] مالي و لقريش و الله لقد قاتلهم کافرين ، و لاقاتلنهم مفتونين ، [9] و اني لصاحبهم بالامس ، کما انا صاحبهم اليوم و الله ما تنقم منا قريش [10] الا ان الله اختارنا عليهم ، فادخلناهم في حيزنا ، فکانوا کما قال الاول : [11] ادمت لعمري شربک المحض صابحا و اکلک بالزبد المقشره البجرا [12] و نحن و هبناک العلاء و لم تکن عليا ، و حطنا حولک الجرد و السمرا

ترجمه

[6] از سخناني است که امام ( ع ) هنگام خروج براي جنگ با اهل بصره فرموده ارزش اين کفش چند است ؟ [7] عبدالله بن عباس مي گويد : در منزل ذي قار بر اميرمؤمنان وارد شدم [8] هنگامي که مشغول وصله نمودن کفش خود بود . به من فرمود : قيمت اين کفش چقدر است ؟ [9] گفتم بهائي ندارد فرمود : بخدا سوگند همين کفش بي ارزش برايم از حکومت بر شما محبوب تر است [10] مگر اينکه با اين حکومت حقي را بپا دارم و يا باطلي را دفع نمائم 000 سپس امام از [ خيمه ] بيرون آمد و براي مردم چنين ايراد سخن کرد : [1] نتايج درخشان بعثت پيامبر ( ص ) [2] خداوند هنگامي محمد ( ص ) را مبعوث ساخت که هيچکس از عرب کتاب آسماني نداشت [3] و ادعاي نبوت نمي نمود . او مردم را تا سرمنزل نجات سوق داد و به محيط رستگاري رسانيد [4] و در پرتو وي بر مشکلات پيروز شدند و جاي پاي آنها محکم شد . [5] بخدا سوگند من در دنبال اين لشکر بودم و آنها را به پيشروي وامي داشتم تا باطل به کلي عقب نشيني کرد و حق ظاهر گشت . [6] در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد . هم اکنون نيز به دنبال همان راه مي روم . [7] و پرده باطل را مي شکافم تا حق از درون آن خارج گردد . [8] مرا با قريش چکار ؟ بخدا سوگند هنگامي که کافر بودند با آنها جنگيدم و هم اکنون که فريب خورده اند با آنها مبارزه مي کنم [9] ديروز همراهشان بودم چنانکه امروز نيز با آنها مصاحبم . سوگند بخدا قريش از ما انتقام نمي کشد [10] جز به اين خاطر که خداوند ما را از ميان آنان برگزيده [ و بر آنان مقدم داشته است ] ما هم آنها را در زمره خويش شناختيم ولي همانند گفته شاعر شدند آنجا که مي گويد : [11] به جان خودم سوگند که هر صبح از شير خالص صاف نوشيديد . و از غذاي لذيذ چرب تا سرحد اشباع کامل خورديد . [12] ما به تو عظمت بخشيديم در حالي که بزرگ نبودي . و در اطراف تو با سواران تا به صبح بيداري کشيديم و از تو نگهداري کرديم

خطبه شماره 34

و من خطبه له عليه السلام [1] في استنفار الناس الي اهل الشام بعد فراغه من امر الخوارج ، و فيهايتافف بالناس ، و ينصح لهم بطريق السداد [2] اف لکم لقد سئمت عتابکم ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا ? و [3] بالذل من العز خلفا ? اذا دعوتکم الي جهاد عدوکم [4] دارت اعينکم ، کانکم من الموت في غمره و من الذهول في سکره [5] يرتج عليکم حواري فتعمهون ، و کان قلوبکم مالوسه ، [6] فانتم لا تعلقون ما انتم لي بثقه سجيس الليالي ، [7] و ما انتم برکن يمال بکم ، و لا زوافر عز يفتقر اليکم [8] ما انتم الا کابل ضل رعاتها ، فکلما جمعت من جانب انتشرت من آخر ، [9] لبئس لعمر الله سعر نار الحرب انتم تکادون و لا تکيدون ، [10] و تنتقص اطرافکم فلا تمتعضون ، لا ينام عنکم و انتم في غفله ساهون ، [11] غلب و الله المتخاذلون و ايم الله اني لاظن بکم ان لو حمس الوغي ، [12] و استحر الموت ، قد انفرجتم عن ابن ابي طالب انفراج الراس [13] و الله ان امرا يمکن عدوه من نفسه يعرق لحمه ، [14] و يهشم عظمه ، و يفري جلده ، لعظيم عجزه ، [15] ضعيف ما ضمت عليه جوانح صدره انت فکن ذاک ان شئت [16] فاما انا فوالله دون ان اعطي ذلک ضرب بالمشرفيه تطير منه فراش الهام 10] و تطيح السواعد و الاقدام ، و يفعل الله بعد ذلک مايشاء [2] طريق السداد [3] ايها الناس ان لي عليکم حقا ، و لکم علي حق : فاما حقکم علي [4] فالنصيحه لکم ، و توفير فيئکم عليکم و تعليمکم کيلا تجهلوا[5] ] و تاديبکم کيما تعلموا واما حقي عليکم فالوفاء بالبيعه ، [6] و النصيحه في المشهد و المغيب و الاجابه حين ادعوکم ، و الطاعه حين آمرکم

ترجمه

[1] اين خطبه را امام درباره بسيج مردم به سوي شاميان ايراد فرموده است از سرزنش شما خسته شده ام [2] نفرين بر شما از بس شما را سرزنش کردم خسته شدم آيا به جاي زندگي [ لذت بخش ] آخرت به زندگي موقت دنيا راضي گشته ايد ؟ [3] و به جاي عزت و سربلندي بدبختي و ذلت را برگزيده ايد ؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمن دعوت مي کنم [4] چشمتان از ترس در جام ديده دور مي زند گويا ترس از مرگ عقلتان را ربوده [5] و همچون مستاني که قادر به پاسخ نيستند از خود بي خود شده و سرگردان گشته ايد [6] و گويا عقلهاي خود را از دست داده ايد و درک نمي کنيد من هرگز و هيچگاه به شما اعتماد ندارم اعتماد بر شما نيست که [ در دفع دشمن ] به شما تکيه شود [7] و نه قبيله و ياران شرافتمندي هستيد که دست نياز به سوي تان دراز گردد [8] به شتران بي ساربان مي مانيد که هر گاه از يکطرف گرد آئيد از سوي ديگر پراکنده مي شويد . [9] بخدا سوگند شما وسيله بدي براي افروختن آتش جنگ بر ضد دشمنان هستيد نقشه ها براي شما مي کشند اما شما مرد کشيدن نقشه اي بر ضد آنان نيستيد [10] دشمن به شما حمله مي کند و شهرها را از دستتان خارج مي سازد و شما به خشم نمي آئيد ديده دشمن براي حمله به شما خواب ندارد ولي شما در غفلت و بي خبري به سر مي بريد [11] شکست از آن آناني است که دست از ياري يکديگر برمي دارند . بخدا سوگند گمان مي کنم اگر جنگ سخت درگير شود [12] و حرارت و سوزش مرگ به شما رسد از اطراف فرزند ابوطالب همچون جدائي سر از بدن جدا و پراکنده شويد [13] بخدا سوگند کسي که دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد [14] استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد عجز و ناتواني او بسيار بزرگ [15] و قلب او بسيار کوچک و ناتوان است . اي شنونده اگر تو هم مي خواهي در زبوني و ناتواني مانند اين چنين کسي باشي باش [16] اما من بخدا سوگند از پاي ننشينم و قبل از آنکه به دشمن فرصت دهم با شمشير آبدار چنان ضربه اي بر پيکر او وارد سازم که ريزه هاي استخوان سر او بپرد [1] و بازوها و قدمهايش جدا گردد پس از آن آنچه خداوند خواهد مي شود . [2] طريق عدالت [3] اي مردم مرا بر شما و شما را بر من حقي است اما حق شما بر من آن است که [4] از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه شما صرف کنم و شما را تعليم دهم تا از جهل و ناداني نجات يابيد [5] و تربيتتان کنم تا فراگيريد . و اما حق من بر شما اين است که در بيعت خويش با من وفادار باشيد [6] و در آشکارا و نهان خيرخواهي را از دست ندهيد . هر وقت شما را بخوانم اجابت نمائيد و هر گاه فرمان دادم اطاعت کنيد

خطبه شماره 35

و من خطبه له عليه السلام [7] بعد التحکيم و ما بلغه من امر الحکمين و فيها حمد الله علي بلائه ، ثم بيان سبب البلوي الحمد علي البلاء [8] الحمد لله و ان اتي الدهر بالخطب الفادح ، و الحدث الجليل [9] و اشهد ان لا اله الا الله لا شريک له ، ليس معه اله غيره [10] و ان محمدا عبده و رسوله ، صلي الله عليه و آله سبب البلوي [11] اما بعد ، فان معصيه الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسره ، [12] و تعقب الندامه و قد کنت امرتکم في هذه الحکومه امري ، [1] و نخلت لکم مخزون رايي ، لو کان يطاع لقصير امر [2] فابيتم علي اباء المخالفين الجفاه ، و المنابذين العصاه ، حتي ارتاب الناصح بنصحه ، [3] و ضن الزند بقدحه ،فکنت انا و اياکم کما قال اخو هوازن :[4] امرتکم امري بمنعرج اللوي فلم تستبينوا النصح الا ضحي الغد

ترجمه

[7] اين خطبه را امام ( ع ) پس از خاتمه جريان حکمين ايراد فرموده است از سخن ناصح سرپيچي مکنيد [8] ستايش مخصوص خداوند است هر چند روزگار پيشامدهاي سنگين و خطير و حوادث بزرگ پيش آورد . [9] گواهي مي دهم معبودي جز خداوند يگانه نيست شريک ندارد و معبودي با او نيست [10] و گواهي مي دهم محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است . [11] اما بعد : نافرماني از دستور نصيحت کننده مهربان دانا و باتجربه باعث حسرت مي شود [12] و پشيماني به دنبال دارد . من فرمان خويش را در مورد حکميت به شما گفتم 000 [1] و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم اگر کسي گوش به سخنان قيصر مي داد [2] اما شما همانند مخالفان جفاکار و نافرمانان پيمان شکن امتناع ورزيديد تا به آنجا که نصيحت کننده در پند خويش گويا به ترديد افتاد [3] و از پند و اندرز خودداري نمود . مثال من و شما همچون گفتار برادر هوازن است که گفت : [4] من در سرزمين منعرج اللوي دستور خود را دادم ولي اين نصيحت تنها فردا ظهر آشکار شد

خطبه شماره 36

و من خطبه له عليه السلام [5] في تخويف اهل النهروان [6] فانا نذير لکم ان تصبحوا صرعي باثناء هذا النهر ، و باهضام هذا الغائط ، [7] علي غير بينه من ربکم ، و لا سلطان مبين معکم : [8] قد طوحت بکم الدار ، و احتبلکم المقدار [9] و قد کنت نهيتکم عن هذه الحکومه فابيتم علي اباء المنابذين ، حتي صرفت رايي الي هواکم ، [10] و انتم معاشر اخفاء الهام ، سفهاء الاحلام ، [11] و لم آت لا ابا لکم بجرا ، و لا اردت لکم ضرا

ترجمه

[5] خطبه اي است که امام براي اعلام خطر به خوارج نهروان در مورداشتباهاتشان ايراد فرموده است نکند بي دليل کشته شويد [6] شما را از اين بيم مي دهم : نکند بدون دليلي از پروردگارتان [7] و با دستي تهي از مدرک روشن جسد شما در کنار اين نهر و در اين گودال بيفتد . [8] دنيا شما را در گمراهي پرتاب کرده و مقدراتي [ که به دست شما فراهم شده ] شما را آماده مرگ ساخته است . [9] من شما را از اين حکميت نهي کردم ولي با سرسختي مخالفت نموديد و فرمان مرا پشت سر انداختيد تا به دلخواه شما تن دردادم [10] اي گروه کم عقل و اي کم فکرها [11] من کار خلافي انجام نداده بودم و نمي خواستم به شما زيان برسانم

خطبه شماره 37

و من کلام له عليه السلام [12] يجري مجري الخطبه و فيه يذکر فضائله عليه السلام قاله بعد وقعه النهروان [13] فقمت بالامر حين فشلوا ، و تطلعت حين تقبعوا ، [1] و نطقت حين تعتعوا ، و مضيت بنور الله حين و قفوا و کنت اخفضهم صوتا ، [2] و اعلاهم فوتا ، فطرت بعنانها ، و استبددت برهانها [3] کالجبل لا تحرکه القواصف ، و لا تزيله العواصف لم يکن لاحد في مهمز [4] و لا لقائل في مغمز الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له ، [5] و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه رضينا عن الله قضاءه ، و سلمنا لله امره [6] اتراني اکذب علي رسول الله صلي الله عليه و سلم ? [7] و الله لانا اول من صدقه ، فلا اکون اول من کذب عليه فنظرت في امري ، [8] فاذا طاعتي قد سبقت بيعتي ، و اذا الميثاق في عنقي لغيري

ترجمه

[12] سخني است از امام که در حکم خطبه است زورمند در برابرم ذليل است تا حق را از او بگيرم [13] آن دم که همه از ترس در خانه نشسته بودند من قيام کردم و آنگاه که همگي خود را پنهان کرده بودند من آشکارا به ميدان آمدم 000 [1] و همان زمان که همه لب فروبسته بودند من سخن گفتم و آن وقت که جمعيت همه توقف کرده بودند من با راهنمائي نور خدا به راه افتادم فرياد نمي زدم [2] صدايم از همه آهسته تر اما از همه پيشگامتر بودم زمام امر را به دست گرفتم و پرواز کردم و جائزه سبقت در فضائل را بردم . [3] همانند کوهي که تندبادها آن را به حرکت در نمي آورد و طوفانها آن را از جاي بر نمي کند هيچکس نمي توانست عيبي در من بيابد [4] و هيچ سخن چيني جاي طعن در من نمي يافت . ستمديدگاني که در نظرها ذليل و پستند از نظر من عزيز و محترمند تا حقشان را بگيرم [5] و نيرومندان ستمگر در نظر من حقير و پستند تا حق ديگران را از آنها بستانم . در برابر فرمان خدا راضي و تسليم امر او هستيم [6] آيا گمان مي کنيد ممکن است من به رسولخدا ( ص ) دروغ ببندم ؟ [ و اگر از او خبري غيبي نقل مي کنم ممکن است خلاف واقع باشد ؟ ] . [7] بخدا سوگند من نخستين کسي هستم که وي را تصديق کردم و هرگز من اول کسي نخواهم بود که او را تکذيب نمايم . در کار خود انديشه کردم [8] ديدم اطاعت [ فرمان پيامبر خدا ( ص ) بر بيعت [ اجباري با متصديان حکومت ] مقدم است و هنوز پيمان پيامبر ( ص ) در مورد ديگران [ براي حفظ موجوديت اسلام ] در گردن من مي باشد

خطبه شماره 38

و من کلام له عليه السلام [9] و فيها عله تسميه الشبهه شبهه ثم بيان حال الناس فيها [10] و انما سميت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق : فاما اولياء الله فضياؤهم فيها اليقين ، [11] و دليلهم سمت الهدي و اما اعداء الله فدعاؤهم فيها الضلال ،[12] و دليلهم العمي ، فما ينجو من الموت من خافه ، [13] و لا يعطي البقاء من احبه

ترجمه

[9] سخني است که امام درباره معني شبهه ايراد فرموده است [10] شبهه را از اين رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما براي دوستان خدا نوري که آنان را در تاريکيهاي شبهه راهنمائي کند يقين آنها است [11] و راهنماي آنها مسير هدايت است ولي دشمنان خدا گمراهيشان آنها را به شبهات دعوت مي کند [12] و راهنماي آنها کوري باطن است آنکس که از مرگ بترسد هرگز به خاطر اين ترس از مرگ نجات نمي يابد [13] همانطور که آن کس که مرگ را دوست دارد براي هميشه در اين جهان باقي نخواهد ماند

خطبه شماره 39

و من خطبه له عليه السلام [14] خطبها عند علمه بغزوه النعمان بن بشير صاحب معاويه لعين التمر ، وفيها يبدي عذره ، و يستنهض الناس لنصرته [15] منيت بمن لا يطيع اذا امرت و لا يجيب اذا دعوت ، لا ابا [ نهج البلاغه م 6 ] لکم [1] ما تنتظرون بنصرکم ربکم ? اما دين يجمعکم ، و لا حميه تحمشکم [2] اقوم فيکم مستصرخا و اناديکم متغوثا ، [3] فلا تسمعون لي قولا ، و لا تطيعون لي امرا ، حتي تکشف الامور عن عواقب المساءه ، [4] فما يدرک بکم ثار ، و لا يبلغ بکم مرام ، دعوتکم الي نصر اخوانکم [5] فجرجرتم جرجره الجمل الاسر ، و تثاقلتم تثاقل النضو الادبر ، [6] ثم خرج الي منکم جنيد متذائب ضعيف [7] [[کانما يساقون الي الموت و هم ينظرون ] ] [8] قال السيد الشريف : اقول : قوله عليه السلام : [[ متذائب ] ] اي مضطرب ، من قولهم : تذاءبت الريح ، اي اضطرب هبوبها و منه سمي الذئب ذئبا ، لاضطراب مشيته

ترجمه

[14] هر چه شما را دعوت مي کنم اجابت نمي کنيد [15] گرفتار مردمي شده ام که هر گاه فرمانشان دهم اطاعت نمي کنند و چون دعوتشان نمايم اجابت نمي نمايند . اي بي اصلها [1] در ياري پروردگارتان منتظر چه هستيد ؟ آيا دين نداريد که شما را گرد آورد ؟ و يا غيرتي که شما را به خشم وادارد ؟ [2] در ميان شما بپاخاسته ام هر چه فرياد مي کشم و از شما ياري مي طلبم [3] سخن مرا نمي شنويد و از دستورم اطاعت نمي نمائيد تا چهره واقعي کارهاي بد آشکار گردد [4] نه با شما مي توان انتقام خوني گرفت و نه با کمک شما به هدف مي توان رسيد شما را به ياري برادرانتان دعوت کردم [5] همانند شتري که از درد بنالد آه و ناله سر داديد و يا همانند حيواني که پشتش زخم باشد کندي کرديد [6] تنها گروه کمي به سوي من شتافتند اما آنها نيز افراد مضطرب و ناتواني بودند [7] که گويا آنها را به سوي مرگ مي برند در حالي که آن را با چشم خود مي نگرند [8] سيدرضي مي گويد : متذائب يعني مضطرب از تذائبت الريح [ بادهاي مختلف وزيد ] گرفته شده و اينکه عرب به گرگ ذئب مي گويد آن نيز از همين ماده است زيرا به هنگام راه رفتن يکنوع اضطراب در او ديده مي شود .

خطبه شماره 140

و من کلام له عليه السلام [1] في النهي عن غيبه الناس [2] و انما ينبغي لاهل العصمه و المصنوع اليهم في السلامه [3] ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه ، و يکون الشکر هو الغالب عليهم ، [4] و الحاجز لهم عنهم ، فکيف بالعائب الذي عاب اخاه و عيره ببلواه [5] اما ذکر موضع ستر الله عليه من ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذي عابه به [6] و کيف يذمه بذنب قد رکب مثله فان لم يکن رکب ذلک الذنب بعينه [7] فقد عصي الله فيما سواه ، مما هو اعظم منه [8] وايم الله لئن لم يکن عصاه في الکبير ، و عصاه في الصغير ، لجراءته علي عيب الناس اکبر [9] يا عبد الله ، لا تعجل في عيب احد بذنبه ، فلعله مغفور له ، [10] و لا تامن علي نفسک صغير معصيه ، فلعلک معذب عليه فليکفف من علم منکم عيب غيره [11] لما يعلم من عيب نفسه ، وليکن الشکر شاغلا له علي معافاته مما ابتلي به غيره

ترجمه

[1] از سخناني است که امام در مورد نهي از غيبت مردم فرموده [2] سزاواراست کساني که از عيوبي پاکند و از آلودگي به گناهان سالمند [3] به گنهکاران و اهل معصيت ترحم کنند همواره در سپاس و شکر خداوند باشند [4] و اين سپاس آنان را از پرداختن به عيبجوئي ديگران مانع گردد .چرا و چگونه آن عيبجو عيب برادر خويش را مي گيرد و او را به بلائي که گرفتار شده است سرزنش مي کند ؟ [5] مگر به ياد ستر و پوششي که خداوند بر گناهان او افکنده نيفتاده ؟ و توجه ندارد که خداوند بر بزرگتر از گناهي که بر ديگران عيب مي گيرد در مورد او پوشش افکنده است ؟ [6] چگونه ديگري را بر گناهي مذمت مي کند که خود همانند آن را مرتکب شده ؟ و اگر به آن آلوده نشده [7] [ شايد ] معصيت ديگري کرده که از آن بزرگتر است [8] به خدا سوگند حتي اگر خداوند را در گناهان بزرگ عصيان نکرده و تنها گناه صغيره انجام داده همين جراتش بر عيبجوئي مردم گناه بزرگتري است [9] اي بنده خدا در عيب و مذمت هيچکس بر گناهش عجله مکن شايد خداوند او را آمرزيده باشد . [10] و نيز بر گناه کوچکي که خود انجام داده اي ايمن مباش شايد به خاطر آن کيفر بيني بنابراين هر کدام از شما که از عيب ديگران آگاه است [11] به خاطر آنچه از عيب خود مي داند بايد از عيبجوئي ديگران خودداري کند و شکر و سپاس اين موهبت که او از اين عيوب پاک است وي را مشغول دارد

خطبه شماره 141

و من کلام له عليه السلام [12] في النهي عن سماع الغيبه و في الفرق بين الحق و الباطل [13] ايها الناس ،من عرف من اخيه وثيقه دين و سداد طريق ، [1] فلا يسمعن فيه اقاويل الرجال اما انه قد يرمي الرامي و تخطي ء السهام [2] و يحيل الکلام و باطل ذلک يبور ، و الله سميع و شهيد [3] اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع [4] فسئل ، عليه السلام ، عن معني قوله هذا ، فجمع اصابعه و وضعها بين اذنه و عينه ثم قال : [5] الباطل ان تقول سمعت ، و الحق ان تقول رايت

ترجمه

[12] از سخنان امام ( ع ) که در آن از شنيدن غيبت نهي کرده و به راه شناخت حق از باطل اشاره نموده است [13] اي مردم آن کس که از برادرش اطمينان و استقامت در دين و درستي راه و رسم را مشاهده کند [1] بايد به سخناني که اين و آن درباره او مي گويند گوش فراندهد آگاه باشيد گاهي تيرانداز تيرش به خطا مي رود [ و حدس و گمان مردم گاهي نادرست است ] [2] سخن باطل فراوان گفته مي شود ولي سخنهاي باطل نابود خواهد شد و خداوند شنوا و گواه است . [3] بدانيد بين حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست [4] از امام عليه السلام درباره اين سخن پرسش شد انگشتانش را کنار هم گذارد و ميان گوش و چشم خود قرار داد سپس فرمود : [5] باطل آن است که بگوئي شنيدم و حق آن است که بگوئي ديدم

خطبه شماره 142

ومن کلام له عليه السلام [6] المعروف في غير اهله [7] و ليس لواضع المعروف في غير حقه ، و عند غير اهله ، [8] من الحظ فيما اتي الا محمده اللئام ، و ثناء الاشرار ، و مقاله الجهال ، [9] ما دام منعما عليهم : ما اجود يده و هو عن ذات الله بخيل [10] مواضع المعروف [11] فمن آتاه الله مالا فليصل به القرابه ، ، و ليحسن منه الضيافه ، [12] و ليفک به الاسير و العاني ، وليعط منه الفقير و الغارم ، [13] و ليصبر نفسه علي الحقوق و النوائب ، ابتغاء الثواب ، [14] فان فوزا بهذه الخصال شرف مکارم الدنيا ، و درک فضائل الاخره ، ان شاء الله

ترجمه

[6] از سخناني است که امام ( ع ) درباره نيکي به کسانيکه استحقاق آن راندارند فرموده است : [7] براي کسي که نيکي را در غير مورد و در اختيار غير اهلش قرار مي دهد [8] بهره اي جز ستايش لک يمان و ثناگوئي اشرار و گفتار [ تملق آميز ] نادانان نيست [9] و اينها نيز تا هنگامي است که به آنها بخشش مي کند : [ آنها مي گويند ] راستي چه دست سخاوتمندي دارد در حاليکه از بخشش به آنچه در راه خدا است بخل مي ورزد . [10] موارد کارهاي نيک [11] بنابراين کسي که خداوند به او ثروتي بخشيده بايد پيوند خويشاوندي را برقرار سازد [ و صله رحم کند ] از ميهمانان [ شايسته ] به خوبي پذيرائي کند [12] اسيران را آزاد سازد و به فقراء و بدهکاران کمک دهد [13] و بايد به خاطر رسيدن پاداش الهي در برابر پرداخت حقوق متعلق به ثروتش و مشکلاتي که در اين راه به او مي رسد شکيبا باشد . [14] چه اين که بدست آوردن اين خصال نيک موجب شرافت و بزرگي در دنيا و درک فضائل سراي ديگر خواهد شد . انشاءالله

خطبه شماره 143

و من خطبه له عليه السلام [1] في الاستسقاءو فيه تنبيه العباد الي وجوب استغاثه رحمه الله اذاحبس عنهم رحمه المطر [2] الا و ان الارض التي تقلکم ، و السماء التي تظلکم ، مطيعتان لربکم ، [3] و ما اصبحتا تجودان لکم ببرکتهما توجعا لکم ، و لا زلفه اليکم [4] و لا لخير ترجوانه منکم ، و لکن امرتا بمنافعکم [5] فاطاعتا ، و اقيمتا علي حدود مصالحکم فقامتا [6] ان الله يبتلي عباده عند الاعمال السيئه بنقض الثمرات ، و حبس البرکات ، [7] و اغلاق خزائن الخيرات ، ليتوب تائب ، و يقلع مقلع ، [8] و يتذکر متذکر ، و يزدجر مزدجر و قد جعل الله سبحانه الاستغفار [9] سببا لدرور الرزق و رحمه الخلق ، فقال سبحانه : [[ استغفروا ربکم [10] انه کان غفارا يرسل السماء عليکم مدرارا و يمددکم باموال و بنين [11] و يجعل لکم جنات و يجعل لکم انهارا ] ] فرحم الله امرا استقبل توبته ، [12] و استقال خطيئته ، و بادر منيته [13] اللهم انا خرجنا اليک من تحت الاستار و الاکنان ، و بعد عجيج البهائم و الولدان [14] راغبين في رحمتک ، و راجين فضل نعمتک ، [15] و خائفين من عذابک و نقمتک اللهم فاسقنا غيثک و لا تجعلنا من القانطين ، [1] و لا تهلکنا بالسنين ، [[ و لا تؤاخذنا بما فعل السفهاء منا ] ] ، [2] يا ارحم الراحمين اللهم انا خرجنا اليک نشکو اليک ما لا يخفي عليک ، [3] حين الجاتنا المضايق الوعره ، و اجاءتنا [4] المقاحط المجدبه ، ، و اعيتنا المطالب المتعسره ، و تلاحمت علينا الفتن المستصعبه [5] اللهم انا نسالک الا تردنا خائبين ، و لا تقلبنا واجمين [6] و لا تخاطبنا بذنوبنا ، و لا تقايسنا باعمالنا [7] اللهم انشر علينا غيثک و برکتک ، و رزقک و رحمتک ، و اسقنا سقيا ناقعه مرويه معشبه ، [8] تنبت بها ما قد فات ، و تحيي بها ما قد مات ، [9] نافعه الحيا ، کثيره المجتني ، تروي بها القيعان ، و تسيل البطنان ، [10] و تستورق الاشجار ، و ترخص الاسعار ، [[ انک علي ما تشاء قدير ] ]

ترجمه

[1] از خطبه هاي امام ( ع ) که درباره طلب باران ايراد فرموده و در آن توجه داده است که هرگاه باران از مردمي گرفته شد بايد به درگاه رحمت خداوند استغاثه کنند . [2] آگاه باشيد اين زميني که شما را در بر مي گيرد و آسماني که بر شما سايه مي افکند هر دو مطيع فرمان پروردگار شمايند . [3] اين دو برکات خود را به شما نه به خاطر ترس و نه براي تقرب به شما [4] و يا انتظار نيکي از شما مي بخشند بلکه آنها مامور رساندن منفعت به شما هستند [5] و اطاعت [ فرمان حق ] نموده اند به آنها دستور داده شده که به مصالح شما قيام نمايند و آنها چنين کردند [6] خداوند بندگان خويش را به هنگامي که کارهاي بد انجام مي دهند با کمبود ميوه ها و جلوگيري از نزول برکات [7] و بستن در گنجهاي خيرات به روي آنان آزمايش مي کند اين آزمايش به خاطر اين است که توبه کاران توبه کنند و کسيکه بايد دست از گناه بکشد خودداري [8] و پندپذيران پند گيرند و آنکه از گناه مي ترسد از انجام کار خلاف بازايستد . خداوند پاک و منزه استغفار را [9] سبب فراواني روزي و رحمت بر خلق قرار داده است : چنانکه فرموده است : از پروردگار خود آمرزش بخواهيد [10] که آمرزنده است برکات خويش را از آسمان بر شما فرومي بارد و با بخشش ثروت و فرزندان شما را تقويت مي کند. [11] و باغستانها و نهرهاي آب در اختيار شما مي گذارد رحمت خداي بر آن کس که به استقبال توبه بشتابد [12] از خطاهاي خود پوزش طلبد [ و قبل از پايان زندگي عمل صالح کند ] و بر مرگ پيشي گيرد . [13] بار خداوندا ما از خانه ها و زير پوششها پس از شنيدن ناله حيوانات و صداي دلخراش کودکان بيرون آمده ايم [14] با اشتياق به رحمتت و اميد به فضل و نعمتت [15] و خوف از عذاب و کيفرت به سوي تو شتافته ايم بار پروردگارا بارانت را بر ما ببار و ما را مايوس برمگردان 000 [1] و با خشک سالي و قحطي ما را هلاک مساز و در اثر اعمال ناشايسته اي که بي خردان ما انجام داده اند ما را مواخذه مفرما [2] يا ارحم الراحيمن بارالها ما به سوي تو آمده تا از چيزهائي شکايت به درگاهت آوريم که از تو پنهان نيست [3] به هنگامي آمده ايم که مشکلات طاقت فرسا ما را مجبور ساخته [4] خشکسالي و قحطي ما را به اين وضع درآورده و نيازهاي پيچيده ما را خسته کرده و پي درپي فتنه هاي سخت دامان ما را فروگرفته . [5] پروردگارا از تو تقاضا داريم که ما را نوميد برمگرداني با حزن و اندوه سخت ما را به خانه بازنفرستي [6] ما را به گناهانمان مواخذه نکني و ما را به اعمالمان مقايسه ننمائي [7] پروردگارا باران برکات و رزق و رحمتت را آن چنان بر ما بفرست که ما و سرزمين هاي ما همه را فراگيرد و ما را با آبي نافع و سودمند و رويا ننده سيراب گردان [8] آن چنان که آن چه را خشک شده باز بروياند و آن چه را مرده زنده گرداند . [9] آبي بسيار پر نفع بس گياه آور که تپه ها و کوهها را سيراب رودخانه ها را به راه اندازد [10] درختان را پر برگ و قيمت ها را پائين آورد . تو بر آن چه بخواهي قادري [ انک علي ما تشاء قدير ]

خطبه شماره 144

و من خطبه له عليه السلام [11] مبعث الرسل [12] بعث الله رسله بما خصهم به من وحيه ، و جعلهم حجه له علي خلقه ، [13] لئلا تجب الحجه لهم بترک الاعذار اليهم ، فدعاهم بلسان الصدق الي سبيل الحق [14] الا ان الله تعالي قد کشف الخلق کشفه ، [15] لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مکنون ضمائرهم ، [1] [[ ولکن ليبلوهم : ايهم احسن عملا] ] فيکون الثواب جزاء ، و العقاب بواء [2] فضل اهل البيت [3] اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا ، کذبا و بغيا علينا ، [4] ان رفعنا الله و وضعهم ، و اعطانا و حرمهم ، و ادخلنا و اخرجهم [5] بنا يستعطي الهدي ، و يستجلي العمي ان الائمه من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم ، [6] لا تصلح علي سواهم ، و لا تصلح الولاه من غيرهم اهل الضلال [7] منها : آثروا عاجلا و اخروا آجلا ، و ترکوا صافيا ، و شربوا آجنا [8] کاني انظر الي فاسقهم و قد صحب المنکر فالفه ، و بسي ء به و وافقه ، [9] حتي شابت عليه مفارقه ، و صبغت به خلائقه ، [10] ثم اقبل مزبدا کالتيار لا يبالي ما غرق ، او کوقع النار في الهشيم لا يحفل ما حرق [11] اين العقول المستصبحه بمصابيح الهدي ، و الابصار اللامحه الي منار التقوي [12] اين القلوب التي و هبت لله ، و عوقدت علي طاعه الله [13] ازدحموا علي الحطام ، و تشاحوا علي الحرام ، و رفع لهم علم الجنه و النار ، [1] فصرفوا عن الجنه وجوههم ، و اقبلوا الي النار باعمالهم ، [2] و دعاهم ربهم فنفروا و ولوا ، و دعاهم الشيطان فاستجابوا و اقبلوا

ترجمه

[11] از خطبه هاي امام ( ع ) که در مورد بعثت انبياء ايراد فرموده است بعثت پيامبران [12] خداند رسولان خويش را به وسيله وحي که ويژه پيامبرانش مي باشد مبعوث ساخت و آنان را حجت خويش بر بندگانش قرار داد [13] تا اينکه بهانه اي در برابر [ خداوند ] در اثر نفرستادن راهنما نداشته باشند . و به اين ترتيب بندگان را به زبان راستي به سوي حق فراخوانده [14] آگاه باشيد خداوند پرده از اسرار درون بندگان [ با آزمايش هاي خود ] برداشت [15] نه به خاطر اين که او از آن چه انسان ها در درون پنهان داشته اند و اسراري که فاش نکرده اند بي خبر باشد نه 000 [1] بلکه براي اين بود که آنان را در معرض امتحان آورد تا کداميک عمل نيکوتر انجام مي دهند تا پاداش و کيفر مفهوم صحيح داشته باشد [ زيرا تا کسي صفات دروني را در قالب آشکار کند نه مستحق پاداش است نه مستوجب مجازات ] [2] برتري اهل بيت پيامبر ( ص ) [3] کجا هستند آنانکه ادعا مي کردند راسخان در علمند نه ما و اين ادعا را از طريق دروغ و ستم بر ما عنوان مي کردند [ کجا هستند تا ببينند ] [4] که خداوند ما را برتري داد و آنان را پست و خوار ساخت به ما عطا کرد و آنها را محروم ما را در حريم نعمت خويش داخل و آنان را خارج نموده است [5] بوسيله ما درخواست هدايت مي شود و از منبع وجود ما نابينايان خواستار روشنائي مي گردند . امامان و پيشوايان از قريش هستند و درخت وجودشان در سرزمين وجود اين تيره از بني هاشم غرس شده [6] اين مقام درخور ديگران نيست و رهبران ديگر شايستگي اين مقام را ندارند [7] گمراهان قسمت ديگري از اين خطبه است دنيا را مقدم داشتند و آخرت را ترک گفتند . آب گوارا و صاف [ لذت آخرت ] را رها کردند و آبهاي پرلجن و متعفن [ هوسرانيهاي دنيا ] را نوشيدند [8] گويا فاسق آنان را مي نگرم که با زشتي همنشين شده و با آن انس گرفته و آن را موافق طبع خود يافته است [9] آن چنان که به وسيله گناه موي خويش را سفيد کرده و اخلاق و خوي او به رنگ گناه در آمده است [10] سپس همچون سيلي خروشان حمله ور شده و آنچه را که غرق مي کند مهم نمي داند و يا همچون شعله آتشي است که اعتنا ندارد چه چيز را مي سوزاند و [خاکستر مي کند] [11] کجايند آن عقل ها که از چراغهاي هدايت خواستار روشني گردند ؟ و کجايند چشمهائي که به مناره ها و نشانه هاي تقوا دوخته شوند ؟ [12] کجايند آن دلها که به خدا بخشيده شده اند و با يکديگر پيمان اطاعت خدا را بسته اند ؟ [13] [ ولي افراد پست ] بر متاع پست دنيا ازدحام و براي به دست آوردن حرام به يکديگر پهلو مي زنند . پرچم بهشت 000 و دوزخ در ديدگاه آنان برافراشته شده [1] [ اما ] با اين حال روي خود را از بهشت گردانيده و با کردار خود به آتش روي آور شده اند . [2] پروردگارشان آنها را به سوي [ سعادت ] فراخوانده [ ولي ] آنها پشت کرده فرار نموده اند و شيطان آنان را فراخوانده دعوتش را پذيرفته و بسويش شتابان حرکت کرده اند

خطبه شماره 145

و من خطبه له عليه السلام [3] فناء الدنيا[4] ايها الناس ، انما انتم في هذه الدنيا غرض تنتضل فيه المنايا ، [5] مع کل جرعه شرق ، و في کل اکله غصص لا تنالون منها نعمه [6] الا بفراق اخري و لا يعمر معمر منکم يوما من عمره الا بهدم آخر من اجله ، [7] و لا تجدد له زياده في اکله الا بنفاد ما قبلها من رزقه ، [8] و لا يحيا له اثر ، الا مات له اثر ، و لا يتجدد له جديد [9] الا بعد ان يخلق له جديد ، و لا تقوم له نابته الا و تسقط منه محصوده [10] و قد مضت اصول نحن فروعها ، فما بقاء فرع بعد ذهاب اصله [11] ذم البدعه [12] منها : و ما احدثت بدعه الا ترک بها سنه فاتقوا البدع ، و الزموا المهيع [13] ان عوازم الامور افضلها ، و ان محدثاتها شرارها

ترجمه

[3] از خطبه هاي امام ( ع ) که درباره ناپايداري دنيا ايراد فرموده است دنياي فاني [4] اي مردم شما در اين جهان هدف تيرهاي مرگ هستيد [5] همراه هر جرعه اي اندوهي و در هر لقمه اي امکان گلوگير شدني است . به هيچ نعمتي نمي رسيد [6] جز اينکه نعمت ديگري را از دست مي دهيد و روزي از عمر شما نمي گذرد مگر اينکه يک روز به مرگ نزديکتر مي شويد [7] هرکس هر بار غذائي مي خورد از آن روزي که برايش تعيين شده به همان مقدار کاسته مي گردد . [8] و هيچ اثري از او بوجود نمي آيد جز اينکه اثر ديگري از او مي ميرد چيزي براي او تازه نمي شود [9] جز اينکه تازه اي از او کهنه مي گردد . و هيچ چيز براي او نمي رويد مگر اينکه چيزي از او درو مي شود [فرزندي برايش متولد مي شود اما پدري را از دست مي دهد ] [10] اصول و ريشه هاي ما درگذشتند و ما که مانده ايم فروع و شاخه هاي آنهائيم راستي فروع و شاخه چه بقائي بعد از رفتن ريشه دارد ؟[11] نکوهش از بدعتها [12] قسمت ديگري از اين خطبه است هيچ بدعتي ايجاد نمي شود مگر اينکه با آن سنتي متروک مي گردد . بنابراين از بدعت بپرهيزيد و ملازم راه راست و جاده آشکار باشيد [13] امور اصيل پيشين [ و آئين پاک حق ] که صحت و درستي آن مورد ترديد نيست برترين امور است و بدعتها بدترين کارها است

خطبه شماره 146

و من کلام له عليه السلام [1] و قد استشاره عمر بن الخطاب في الشخوص لقتال الفرس بنفسه [2] ان هذاالامر لم يکن نصره و لا خذلانه بکثره و لا بقله [3] و هو دين الله الذي اظهره ، و جنده الذي اعده و امده ، حتي بلغ ما بلغ ، [4] و طلع حيث طلع ، و نحن علي موعد من الله ، و الله منجز وعده ، [5] و ناصر جنده و مکان القيم بالامر مکان النظام من الخرز يجمعه و يضمه : [6] فان انقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ، ثم لم يجتمع بحذافيره ابدا [7] و العرب اليوم ، و ان کانوا قليلا ، فهم کثيرون بالاسلام ، [8] عزيزون بالاجتماع فکن قطبا ، و استدر الرحا بالعرب ، [9] و اصلهم دونک نار الحرب ، فانک ان شخصت من هذه الارض [10] انتقضت عليک العرب من اطرافها و اقطارها ، [11] حتي يکون ما تدع وراءک من العورات اهم اليک مما بين يديک [12] ان الاعاجم ان ينظروا اليک غدا يقولوا : هذا اصل العرب ، [13] فاذا اقتطعتموه استرحتم ، فيکون ذلک اشد لکلبهم عليک ، و طمعهم فيک [14] فاما ما ذکرت من مسير القوم الي قتال المسلمين ، [15] فان الله سبحانه هو اکره لمسيرهم منک ، و هو اقدر علي تغيير ما يکره [1] و اما ما ذکرت من عددهم ، فانا لم نکن نقاتل فيما مضي بالکثره ، [2] و انما کنا نقاتل بالنصر و المعونه

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) پس از مشورت عمرابن خطاب در اين که شخصا براي جنگ با ايران حرکت کند [ بخاطر حفظ موجوديت اسلام و مسلمين ] به او فرموده است : [2] پيروزي و شکست اين امر [ اسلام ] بستگي به فزوني و کمي جميعت نداشته [3] اين دين خدا است که آن را پيروز ساخت و سپاه او است که آن را آماده و ياري کرد تا به آن جا که بايد برسد رسيد [4] و به هر جا که بايد طلوع کند طلوع نمود از ناحيه خداوند به ما وعده پيروزي داده شده و مي دانيم خداوند به وعده خود جامه عمل خواهد پوشانيد [5] و سپاه خويش را ياري خواهد فرمود . موقعيت زمامدار همچون ريسماني است که مهره ها را در نظام مي کشد و آنها را جمع کرده ارتباط مي بخشد : [6] اگر ريسمان از هم بگسلد مهره ها پراکنده مي شوند و هر کدام بجائي خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمع آوري نمود [7] و از نو نظام بخشيد . عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم اما با پيوستگي به اسلام فراوان [8] و با اتحاد و اجتماع و هماهنگي عزيز و قدرتمند است . بنابراين تو همچون محور آسياب باش و جامعه را بوسيله ي مسلمانان عرب به گردش در آور [9] و با همکاري آنها در نبرد آتش جنگ را براي دشمنان شعله ور ساز زيرا اگر شخصا از اين سرزمين خارج شوي [10] عرب از اطراف و اکناف سر از زير بار فرمانت بيرون خواهد برد [ و آنگاه خواهي يافت ] که [11] آن چه پشت سر گذاشته اي مهمتر از آن است که در پيش روداري . [12] اگر چشم عجمها فردا بر تو افتد خواهند گفت : اين اساس و ريشه عرب است [13] اگر قطعش کنيد راحت مي گرديد و اين فکر آنها را در مبارزه با تو و طمع در نابوديت حريص تر و سرسخت تر خواهد ساخت . [14] و اين که يادآور شدي . آنها به جنگ مسلمانان آمده اند و ناراحت هستي [15] خداوند سبحان بيش از تو اين کار را مکروه مي دارد و او بر تغيير آنچه نمي پسندد تواناتر است 000 [1] و اما يادآوريت در مورد تعداد زياد سربازان دشمن [ بدان ] که ما در گذشته در نبرد روي تعداد تکيه نمي کرديم [2] بلکه به ياري و کمک خداوند دست به مبارزه ميزديم [ و پيروز مي شديم ]

خطبه شماره 147

و من خطبه له عليه السلام [3] الغايه من البعثه [4] فبعث الله محمدا ، صلي الله عليه و آله ، و بالحق ليخرج عباده من عباده الاوثان الي عبادته ، [5] و من طاعه الشيطان الي طاعته ، بقرآن قد بينه و احکمه ، [6] ليعلم العباد ربهم اذ جهلوه ، و ليقروا به بعد اذ جحدوه ، [7] و ليثبتوه بعد اذ انکروه فتجلي لهم سبحانه في کتابه [8] من غير ان يکونوا راوه بما اراهم من قدرته ، و خوفهم من سطوته ، [9] و کيف محق من محق بالمثلات و احتصد من احتصد بالنقمات [10] الزمان المقبل [11] و انه سياتي عليکم من بعدي زمان ليس فيه شي ء اخفي من الحق ، [12] و لا اظهر من الباطل و لااکثرمن الکذب علي الله ورسوله ، [13] و ليس عند اهل ذلک الزمان سلعه ابور من الکتاب اذا تلي حق تلاوته ، [14] و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه ، ولا في البلاد شي ء انکر من المعروف ، [15] و لا اعرف من المنکر فقد نبذ الکتاب حملته ، و تناساه حفظته : [1] فالکتاب يومئذ و اهله طريدان منفيان ، و صاحبان مصطحبان في طريق واحد [2] لا يؤويهما مؤو فالکتاب و اهله في ذلک الزمان في الناس و ليسا فيهم ، [3] و معهم و ليسا معهم لان الضلاله لا توافق الهدي ، [4] و ان اجتمعا فاجتمع القوم علي الفرقه ، و افترقوا علي الجماعه ، [5] کانهم ائمه الکتاب و ليس الکتاب امامهم ، فلم يبق عندهم منه الا اسمه ، [6] و لا يعرفون الا خطه و زبره و من قبل ما مثلوا بالصالحين کل مثله ، [7] و سموا صدقهم علي الله فريه ، و جعلوا في الحسنه عقوبه السيئه [8] و انما هلک من کان قبلکم بطول آمالهم و تغيب آجالهم ، [9] حتي نزل بهم الموعود الذي ترد عنه المعذره ، و ترفع عنه التوبه ، [10] و تحل معه القارعه و النقمه [11] عظه الناس [12] ايها الناس ، انه من استنصح الله وفق ، و من اتخذ قوله دليلا هدي [[ للتي هي اقوم ] ] ، [13] فان جار الله آمن ، و عدوه خائف ، و انه لا ينبغي [14] لمن عرف عظمه الله ان يتعظم ، فان رفعه الذين يعلمون ما عظمته ان يتواضعوا له ، [15] و سلامه الذين يعلمون ما قدرته ان يستسلموا له [16] فلا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب ، و الباري من ذي السقم [17] و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتي تعرفوا الذي ترکه ، [1] و لن تاخذوا بميثاق الکتاب حتي تعرفوا الذي نقضه [2] و لن تمسکوا به حتي تعرفوا الذي نبذه فالتمسوا ذلک من عند اهله ، [3] فانهم عيش العلم ، و موت الجهل هم الذين يخبرکم حکمهم عن علمهم [4] و صمتهم عن منطقهم ، و ظاهر هم عن باطنهم ، [5] لا يخالفون الدين و لا يختلفون فيه ، فهو بينهم شاهد صادق ، و صامت ناطق

ترجمه

[3] از خطبه هاي امام ( ع ) هدف از بعثت پيامبر ( ص ) [4] خداوند محمدصلي الله عليه و آله و سلم را به حق مبعوث ساخت تا بندگانش را از پرستش بتها خارج و به عبادت خود دعوت کند [5] و آنها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد . [ اين دعوت را ] به وسيله قرآني که آن را بيان روشن و استوار گردانيد آغاز نمود [6] تا بندگانيکه خداي را نمي شناختند پروردگار خويش را بشناسند و همانها که وي را انکار مي کردند اقرار به او نمايند [7] و تا وجود او را پس از انکار اثبات کنند . بنابراين خداوند پاک و منزه خود را در کتاب خويش [8] بدون اينکه وي را ببينند به وسيله آياتي از قدرتش ارائه داده آنان را از سطوت خويش برحذر داشته [9] و چگونگي نابودي ملت ها و دورشدنشان وسيله عقوبت ها و کيفرها به آنان ارائه فرموده است . [10] دورنماي آينده [11] [ آگاه باشيد ] به زودي پس از من زماني فراخواهد رسيد که چيزي پنهان تر از حق [12] آشکارتر از باطل فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش يافت نخواهد شد : [13] نزد مردم آن زمان کالائي کسادتر از قرآن يافت نمي شود اگر آن را درست تلاوت و تفسير کنند [14] و کالائي پر خريدارتر از آن نخواهد بود هرگاه از معني اصلي تحريف گردد [ و طبق دلخواه افراد تفسير شود ] و در شهرها چيزي ناشناخته تر از معروف [ نيکها ] [15] آشناتر از منکر پيدا نخواهد شد . حاملان قرآن آن را کناري افکنده و حافظانش آنرا فراموش مي کنند 000 [1] در آن روز قرآن و پيروان مکتبش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مي شوند و هر دو همگام و مصاحب يک ديگر و در يک جاده گام مي نهند [2] و کسي پناهشان نمي دهد قرآن و اهلش در آن روز بين مردمند اما ميان آنها نيستند [3] با آنهايند ولي با آنها نيستند چه اينکه گمراهي با هدايت هماهنگ نشود [4] گرچه کنار يکديگر قرار گيرند . مردم در آن روز بر تفرقه و پراکندگي اتحاد کرده و در اتحاد و يگانگي پراکندگي دارند . [5] گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواي آنان نيست [ در اين هنگام ] جز نامي از قرآن نزدشان باقي نماند [6] و جز خطوط آن چيزي نشناسند از ديرزمان افراد صالح و نيکوکار را کيفر مي کردند [7] صدق و راستي آنان را افترا و دروغ بر خدا مي ناميدند و در برابر اعمال نيک کيفر گناه قرار مي دادند . [8] آنان که پيش از شما بودند در اثر آرزوهاي طولاني و پنهان بودن سرآمد زندگي هلاک شدند [9] تا آنکه مرگشان فرارسيد مرگي که عذرها را رد مي کند و با فرارسيدنش درهاي توبه بسته مي شود [10] و حوادث سخت و مجازاتها با آن فرومي بارد .[11] اندرز به مردم [12] اي مردم هر کس از خداوند درخواست نصيحت کند [ و اطاعت اوامرش را بنمايد ] موفق مي شود و آنکس که قول خداوند را دليل و راهنماي خود قرار دهد به استوارترين راه هدايت يابد . [13] زيرا کسي که به خدا پناه آورد ايمن گردد و دشمن خداوند همواره خائف است . سزاوار نيست [14] آن کس که عظمت خدايرا شناخت خود را بزرگ بشمرد بلکه بزرگي و عظمت آنان که از مقام بزرگ خدا آگاه مي شوند در اين است که در برابرش متواضع [15] و سلامت آنان که از قدرت نامحدود او آگاهند اين است که در برابرش تسليم گردند . [16] بنابراين از حق فرار نکنيد آن گونه که انسان سالم از گر و تندرست از بيمار فرار مي کند [17] آگاه باشيد هيچ گاه راه حق را نخواهيد شناخت مگر اينکه آنها که آن را ترک گفته اند بشناسيد . [1] و هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود مگر اينکه از کسي که آن پيمان را شکسته است آگاه باشيد [2] و هرگز به آن تمسک نخواهيد جست مگر اينکه به کسي که آن را دور انداخته پي ببريد . و [اين آگاهيها ] از اهلش بخواهيد [3] زيرا آنها زندگي علم و مرگ جهلند آنهايند که حکمشان شما را از علمشان [4] سکوتشان شما را از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان آگاهي مي دهد . [5] اينان نه با دين مخالفت مي کنند و نه در آن اختلاف دارند بنابراين دين در ميان آنان گواهي است صادق و ساکتي است سخنگو

خطبه شماره 148

و من کلام له عليه السلام [6] في ذکر اهل البصره [7] کل واحد منهما يرجو الامر له ، و يعطفه عليه دون صاحبه ، [8] لا يمتان الي الله بحبل ، و لا يمدان اليه بسبب [9] کل واحد منهما حامل ضب لصاحبه و عما قليل يکشف قناعه به [10] و الله لئن اصابوا الذي يريدون لينتزعن هذا نفس هذا ، و لياتين هذا علي هذا [11] قد قامت الفئه الباغيه ، فاين المحتسبون فقد سنت لهم السنن ، [12] وقدم لهم الخبر و لکل ضله عله ، و لکل ناکث شبهه [13] و الله لا اکون کمستمع اللدم ، يسمع الناعي ، و يحضر الباکي ، ثم لا يعتبر

ترجمه

[6] از سخنان امام ( ع ) که در مورد اهل بصره و طلحه و زبير فرموده .[7] هرکدام از آن دو [ طلحه و زبير ] اميد دارد که زمامداري و حکومت به دست او افتد و آن را به سوي خود مي کشد نه بسوي رفيقش [8] آنها نه به رشته اي از رشته هاي محکم الهي چنگ زده اند و نه بوسيله اي به او نزديک شده اند [9] هر کدام بار کينه رفيق خويش را بدوش مي کشد و بزودي پرده از روي آن برداشته مي شود . [10] به خدا سوگند اگر به آنچه مي خواهند برسند اين يکي جان ديگري را مي گيرد و آن يکي اين را از ميان مي برد [11] گروهي طغيانگر و فتنه انگيز بپا خواسته اند پس آنها که حقايق را به خاطر خدا آشکار مي سازند کجايند ؟ در حاليکه سنت پيامبر برايشان بيان شده [12] و اخبار [امروز] را قبلا به آنان گفته اند . براي هر گمراهي علت و سببي است و براي عهدشکني بهانه اي [13] بخدا سوگند من همچون کسي نخواهم بود که صداي بر سر و سينه کوبيدن و نداي مخبر مرگ را بشنود و چشمهاي گريان را به بيند اما عبرت نگيرد

خطبه شماره 149

و من کلام له عليه السلام [1] قبل موته [2] ايها الناس ، کل امري ء لاق ما يفر منه في فراره الاجل مساق النفس [3] و الهرب منه موافاته کم اطردت الايام ابحثها عن مکنون هذا الامر [4] فابي الله الا اخفاءه هيهات علم مخزون [5] اما وصيتي : فالله لا تشکروا به شيئا ، و محمد صلي عليه و آله ، [6] فلا تضيعوا سنته اقيموا هذين العمودين ، و اوقدوا هذين المصباحين ، [7] و خلاکم ذم ما لم تشردوا حمل کل امري ء منکم مجهوده ، [8] و خفف عن الجهله رب رحيم ، و دين قويم ، و امام عليم انا بالامس صاحبکم ، [9] و انا اليوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم غفر الله لي ولکم [10] ان تثبت الوطاه في هذه المزله فذاک ، [11] و ان تدحض القدم فانا کنا في افياء اغصان ، و مهاب رياح ، و تحت ظل غمام ، [12] اضمحل في الجو متلفقها ، و عفا في الارض مخطها [13] و انما کنت جارا جاورکم بدني اياما ، وستعقبون مني جثه خلاء : ساکنه [14] بعد حراک ، و صامته بعد نطق ليعظکم هدوي ، [15] و خفوت اطراقي ، و سکون اطرافي ، فانه اوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ [1] و القول المسموع و داعي لکم و داع امري ء مرصد للتلاقي [2] غدا ترون ايامي ، و يکشف لکم عن سرائري ، [3] و تعرفونني بعد خلو مکاني وقيام غيري مقامي

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که قبل از مرگ خويش فرموده [2] اي مردم هر کس از آنچه فرار مي کند [ مرگ ] در همان حال فرار آن را ملاقات خواهد کرد اجل سرآمد زندگي و پايان حيات [3] و فرار از آن رسيدن به آن خواهد بود چه روزهائي که من به بحث و کنجکاوي از اسرار و حقيقت اين امر [اجل ] پرداختم [4] ولي خداوند جز اخفاي آن را نخواست . هيهات علمي است پنهان و مربوط به عالم غيب [5] اما وصيت من اين است که : هيچ چيز را شريک خدا قرار ندهيد [ و جز خدا را نپرستيد ] و درباره محمد ( ص ) اين است که [6] سنت و شريعت او را ضايع مگردانيد اين دو ستون محکم را بر پا داريد و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگهداريد [7] و مادام که از حق منحرف نگشته ايد هيچ نقش و مذمتي نخواهيد داشت براي هر کس به اندازه توانائيش وظيفه ئي تعيين [8] و به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است پروردگاري رحيم ديني استوار و امام و پيشوائي آگاه داريد . من ديروز رهبر و همراه شما بودم [9] امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد خداوند من و شما را مشمول رحمت خويش گرداند .[10] اگر من از اين ضربت در اين لغزشگاه [ دنيا ] نجات يابم [ شما به مقصود خود رسيد ه ايد ] [11] و اگر گامها بلغزد و از اين جهان رخت بربندم ما نيز [مانند ديگران ] در سايه شاخه ها و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاي متراکم آسمان [12] که پراکنده شدند و آثارشان در روي زمين محو شد خواهيم بود [13] من از همسايگان شما بودم که چند روزي در کنار شما زيستم و به زودي از من جسدي بي روح و ساکن [14] پس از آن همه حرکات و خاموش پس از آن همه گفتار بازخواهدماند [ هم اکنون ] بايد سکوت من [15] بي حرکتي دست و پا و چشمها و اندامم موجب پند و اندرز و موعظه شما گردد زيرا اين حالت براي کساني که بخواهند عبرت گيرند از هر منطق رسا 000 [1] و گفتار موثر عبرت انگيزتر است . وداع و خداحافظي من با شما وداع و خداحافظي کسي است که آماده ملاقات پروردگار است [2] فردا ارزش ايام زندگي مرا به خوبي خواهيد دانست و مکنونات خاطر و ناراحتي درونيم برايتان آشکار خواهد شد [3] و پس از آنکه جاي مرا خالي ديديد و ديگري بجاي من نشست کاملا مرا خواهيد شناخت